کم کردن گناهان والدین

امام صادق علیه ‏السلامــ :

مَن قَرَأَ القُرآنَ فِی المُصحَفِ ، مُتِّعَ بِبَصَرِهِ ، وخُفِّفَ عَن والِدَیهِ وإن كانا كافِرَینِ

هر كس قـرآن را از رو بـخواند ، از بـهره بینـایى برخوردار مـی شـود و از

گناه پدر و مادرش كاسته مى‏ شـود ، هر چـنـد كافـر باشند ..

منـبـع : الكافی ، جلد 2 ، صفحه 613 ، ثواب الأعمال ، صفحه 128


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 8 اسفند 1392
وقت ازدواج
ازدواج
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانایی را پرسیدند: چه وقت برای ازدواج پایدار مناسب است؟
دانا گفت: زمانی که شخص توانا شود!

پرسیدند: توانا از لحاظ مالی؟
جواب داد: نه!

گفتند: توانا از لحاظ جسمی؟
گفت: نه!

پرسیدند: توانا از لحاظ فکری؟ ...
جواب داد: نه!

پرسیدند: پس چی!
دانا گفت: زمانی یک شخص می تواند ازدواج پایدار نماید که اگر تا دیروز نانی را به تنهایی می خورد امروز بتواند آن را با دیگری نصف نماید بدون آنکه اندکی از این مسئله ناراحت گردد

کوت



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 8 اسفند 1392
خوشرفتاری با زنان

..با آنها(زنانتان) به شایستگی رفتار کنید

و اگر از آنان خوشتان نیامد ،

پس چه بسا چیزی را خوش نمیدارید

و خدا در آن مصلحت فراوان قرار میدهد

سوره نساء آیه 19

ادامه


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
خسران بزرگ

نماز



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
چرا شیعه نماز اول وقت نمی خواند.
نماز
 
می گویند چرا شیعه نماز اول وقت نمی خواند.
♥•٠·
برادران عزیز، اول اذان همه کارها را تعطیل کنید.
اگر بازاری هستید، و نمی خواهید مغازه را ببندید،
داخل مغازه نماز بخوانید.
یکی از بازاری ها،
یک روز خودش در مغازه نماز می خواند
و شاگردش را به جماعت می فرستاد
و یک روز برعکس .
اگر نمازت را اول وقت بخوانی
خدا همه کارهایت را سر و سامان می دهد
و در ضمن خواندن، حضور قلب را هم رعایت کن.
باید حضور قلب را از خدا بخواهی.
آیت الله سید عبد الهادی شیرازی قبل از تکبیره الاحرام،
عرضه می داشتند:
السلام علیک یا ابا عبد الله،
این هم در حضور قلب موثر است
. مطلب دیگر اینکه فکر کن آخرین نمازی است که می خوانی
، آن وقت شروع به نماز کن و این خیلی تاثیر دارد.

گویند شخصی که اهل روستا بود سه کار داشت:
یکی اینکه گندمش را به آسیاب داده بود برای آرد کردن،
و باید زود می گرفت،
دوم اینکه الاغش گم شده بود و باید دنبال آن می رفت
و سوم اینکه نوبت آب دادن زمینش بود و باید باغش را آب می داد،
و در همان حال دید وقت اذان است.
گفت حالا نماز را بخوانیم، خدا بزرگ است و توکل بر خدا کرد.
نماز را که خواند شخصی آمد و گفت:
فلانی گندم شما را آسیابان،
اشتباهاَ زودتر آرد کرده و من برایت آورده ام.
چون مشغول تعقیبات نماز شد،
شخصی سرش را داخل مسجد کرد و گفت:
باباجان چرا نیامدی باغت را آب بدهی، ما باغت را آب دادیم.
نماز دوم را که خواند خواست برود شخصی دیگر آمد و گفت:
این الاغ را دیدم که دارد می رود ، فهمیدم مال شما است، گرفتم و آوردم.

اگر سر ظهر پدرت تو را صدا بزند و تو همان موقع بگویی بله،
می گوید: بیا پدر جان کارت دارم.
ولی اگر بعد از ظهر بروی بگوئی:
پدر جان ظهر مرا صدا زدید، چکار داشتید؟
پدر می گوید: الان جواب می دهی. من ظهر تو را صدا زدم.
نماز هم چنین است
یعنی خداوند اول ظهر صدا می زند قد قامت الصلوة
ولی تو بعد بروی و بگوئی الله اکبر .....


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا سلام الله

کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا س


 فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا (س)حضرت فاطمه علیه السلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص و مخصوص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى ‏کنیم:پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه ‏ى دخترش فاطمه علیه السلام سرکشید، تا در آن خانه‏ ى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیه السلام و بچه‏ هایش گرسنه بودند و تکه‏ نانى در آنجا نیز به دست نیامد.

 فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا (س)
حضرت فاطمه عليه السلام در پيشگاه خدا آن چنان معزز بود كه بارها مورد عنايت خاص و مخصوص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد كه اينك به برخى از آنها اشاره مى ‏كنيم:
پيامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هريك از زنانش مراجعه كرد، ولى آنان نيز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه ‏ى دخترش فاطمه عليه السلام سركشيد، تا در آن خانه‏ ى اميد به مقصود رسد، ولى فاطمه عليه السلام و بچه‏ هايش گرسنه بودند و تكه‏ نانى در آنجا نيز به دست نيامد.

هنوز چند دقيقه بيش نبود كه رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترك كرده بود كه مختصر طعامى از سوى يكى از همسايه‏ ها به آن بانو رسيد. فاطمه عليه السلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏ مانم، ولى اين تكه نان و گوشت را به پدرم مى ‏خورانم، و لذا يكى از حسنين را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه ‏اش دعوت كرد.

فاطمه اهدايى همسايه را كه دو تكه نان و مختصر گوشتى بود، در يك ظرف سرپوشيده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر ديدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه عليه السلام خود نيز از اين مائده‏ ى آسمانى تعجب مى‏ كرد و خيره خيره به آن تماشا مى‏ نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! اين طعام چگونه و از كجا رسيد؟ فاطمه عليه السلام جواب داد:
 هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغير حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلك شبيهه بسيدة نسا بنى‏اسرائيل فانها كانت اذا رزقها اللَّه شيئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشاء بغير حساب.» (1)
آن از بركات و الطاف الهى است، خداوند به هركسى بخواهد بدون محدوديت عطا مى ‏كند.

رسول خدا چون سخن دخترش را شنيد فرمود: سپاس خدايى را كه تو را همانند مريم سرور زنان بنى‏ اسرائيل قرار داده، زيرا او نيز هرگاه مورد عنايت الهى قرار مى ‏گرفت و خداوند برايش مائده مى‏ فرستاد، كه جواب سؤال مى ‏گفت: اين طعام از جانب خدا است، او به هركسى بخواهد روزى بى‏ حساب مى ‏دهد.

آنگاه رسول خدا على عليه ‏السلام را نيز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سير شدند و زنان و اهل ‏بيت پيامبر نيز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه عليه السلام براى همسايگان نيز از طعام آسمانى كه از الطاف خفيه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)

موائد آسمانى براى فاطمه عليه السلام در يكى دوبار محدود نمى‏ گردد، او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بى ‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى اميرالمؤمنين على عليه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه عليه السلام طعام خواست، ولى در خانه چيزى نبود. فاطمه عليه السلام گفت: يا على! در خانه طعامى نيست، من و بچه‏ هايت دو روز است كه گرسنه ‏ايم و مختصر طعامى هم كه بود، آن را به تو خورانديم و خود در گرسنگى صبر كرديم.

على عليه‏ السلام از شنيدن اين سخن فوق‏ العاده ناراحت گشته و اشك در چشمانش حلقه زد و براى تهيه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و يك دينار قرض گرفت تا مشكل گرسنگى خانواده اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون يكى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گريه زن و بچه‏ ها او را در بيرون از خانه آواره كرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏ اش بدون چاره....

على از درد او آگاه شد و مانند هميشه ايثار كرد و ديگران را بر خود و خانواده ‏اش مقدم داشت و بدين وسيله يكى از دوستانش را كه مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت.
على عليه ‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد كرد و مشغول عبادت شد از آن سو پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مأمور گشت شب را در خانه ‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏ پذيرى؟ مولاى متقيان سكوت كرد، چرا كه زمينه پذيرايى نداشت و فاطمه عليه السلام و حسنين گرسنه مانده بودند و پول تهيه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏ دهى؟ يا بگو: بلى، تا با تو آيم و يا بگو: نه، تا راه ديگر پيش گيرم. على عليه‏السلام عرض كرد: يا رسول‏اللَّه! بفرماييد.

رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ ى فاطمه عليه السلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا ديدار كردند، فاطمه عليه السلام در حال نماز و نيايش بود و خدا را مى‏ خواند، او صداى پدر را شنيد و به سوى او آمد و خوش ‏آمد بیان داشت و گفت و سفره را باز كرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سير كند و چاره نيافته‏ ها را چاره‏ ساز باشد.
على عليه‏السلام به فاطمه عليه السلام خيره خيره نگاه مى‏ كرد و با زبان بى ‏زبانى سؤال مى‏ نمود: يا فاطمه! اين طعام از كجا؟
 پيش از آنكه فاطمه عليهاالسلام جواب گويد رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: يا على! هذا جزا دينارك من عنداللَّه.
اين غذا پاداش آن دينارى است كه به مقداد دادى.

خداوند به شما جريان زكريا و مريم را تكرار كرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

 

 اقرار به رسالت پدر در شكم مادر
وقتى كه كفار از پيامبر اسلام (ص) انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود كه خديجه (س) به فاطمه (س) حامله بود و خديجه از اين سؤال كفار ناراحت شده و گفت: زهى تأسف براى كسانى كه محمد را تكذيب مى‏ كنند! در حالى كه او فرستاده‏ ى پروردگار من است.
پس فاطمه (س) از شكم مادرش صدا كرد: اى مادر! نترس و محزون نباش، زيرا خدا با پدر من مى‏ باشد.پس وقتى كه مدت حمل خديجه (س) تمام شد و موقع وضع حمل رسيد، خديجه فاطمه (س) را به دنيا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت.(5)

چرخيدن آسياى دستى به خودى خود در خانه حضرت زهرا (س)
جناب ابوذر مى‏ گويد: رسول خدا (ص) مرا به دنبال على (ع) فرستاد. به خانه‏ اش رفتم و او را خواندم، ولى پاسخ مرا نداد. و آسياب دستى را ديدم كه بدون اينكه كسى باشد به خودى خود، مى‏ گردد. دوباره او را خواندم، بيرون آمد و با هم نزد رسول خدا (ص) رفتيم و پيامبر متوجه على (ع) شد و چيزى به او بیان داشت و گفت كه من نفهميدم.
گفتم: شگفتا! از دستاسى كه بدون گرداننده مى ‏گردد.
آنگاه پيامبر (ص) فرمود: خداوند قلب دخترم فاطمه و اعضا و جوارحش را پر از ايمان و يقين كرده و چون خداوند ضعف او را دانست، پس در روزگار سختى به او كمك كرد و كفايتش نمود. مگر نمى‏ دانى كه خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را يارى دهند؟! (6)

حرام بودن آتش بر فاطمه زهرا (س)
روزى عايشه بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى كه آن حضرت براى حسن و حسين (ع) با آرد و شير و روغن در ديگى غذاى حريره درست مى ‏كرد. ديگ بر روى اجاق و آتش مى ‏جوشيد و بالا مى ‏آمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مى ‏زد.عايشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بيرون آمده، نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت: اى پدر! من از فاطمه چيز شگفت‏ آورى ديدم، و آن اينكه دست به درون ديگى كه بر روى آتش مى‏ جوشيد برده، آن را به هم مى‏ زد.
گفت: دختركم! اين را پنهان كن كه كار مهمى است.

اين خبر و اخبار كه به گوش پيامبر اكرم (ص) رسيد، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود:
همانا مردم ديدن ديگ و آتش را بزرگ و عظیم شمرده و تعجب مى‏ كنند. سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى برگزيد، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پيوند فاطمه حرام كرده است، فرزندان و شيعيان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند كه آتش و خورشيد و ماه از آنها فرمانبردارى كرده در پيش رويش جنيان شمشير زده، پيامبران به پيمان و عهد خود درباره‏ى او وفا مى‏ كنند، زمين گنجينه‏ هاى خودش را تسليم او نموده، آسمان بركاتش را بر او نازل مى‏ كند.

واى، واى، واى به حال كسى كه در فضيلت و برترى فاطمه شك و ترديد به خود راه دهد، و لعنت و نفرين خدا بر كسى كه شوهر او، على بن ابیطالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه، خود داراى جايگاهى است و شيعيانش نيز بهترين جايگاه‏ها را خواهند داشت. همانا فاطمه پيش از من دعا مى ‏كند و شفاعت مى‏ نمايد و شفاعتش على ‏رغم ميل كسانى كه با او مخالفت مى‏ كنند، پذيرفته مى‏ شود.(7)

تعدادي ديگر از كرامات و معجزات حضرت زهرا (س)
1 ـ نورانى شدن چادر مبارك حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ عليه
2 ـ آمدن لباس‏ها و زيورهاى بهشتى براى حضرت زهرا سلام اللَّه‏ عليه
 3 ـ لباس بهشتى حضرت زهرا سلام‏ اللَّه‏ عليه در مجلس عروسى
 4 ـ نزديك شدن مردم به هلاكت به واسطه‏ ى نفرين حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ عليه
 5 ـ مستجاب شدن نفرين حضرت زهرا سلام‏ اللَّه‏ عليه در مورد عمر
 6 ـ ملاقات حوريان بهشتى با حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ عليه
 7 ـ نازل شدن جبرئيل بر حضرت زهرا سلام‏ اللَّه‏ عليه پس از رحلت پيامبر (ص)
8 ـ در آغوش كشيدن حسنين عليه السلام توسط حضرت زهرا بعد از شهادت
9 ـ خاكسپارى حضرت زهرا و صحبتهاى زمين با اميرالمؤمنين عليه ‏السلام

 

----------------------------------

 پي نوشت ها

1  ـ آل‏ عمران/ 37.
2 ـ فرائدالسمطين، ج 2، ص 51 و 52، ش 382- تجليات ولايت، ج 2، ص 319- فضائل خمسه، ج 3 ص 178- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 339- جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 136.
3 ـ اشاره است به آيه‏ى 37 سوره‏ى آل‏عمران كه زكريا موائد آسمانى را در محراب مريم ديد.
4 ـ محجة البيضاء، ج 4، ص 213- بحار، ج 43، ص 59، و ج 41، ص 30 با اختصار.
5 ـ روض الفائق، ص 214.
 6 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 29.
7 ـ فاطمه زهرا (س) شادمانى دل پيامبر، ص 152.

 

برداشت از سایت : نانازی .کام



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 12 بهمن 1392
زن زیبا

 

 

زنی که زیبایی اندیشه نداشته باشد زیبایی بدنش را به نمایش میگذارد.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , مطالب زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : دو شنبه 7 بهمن 1392
چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است؟
چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است؟

شما بهترین نامه‌ها را بنویس با بهترین خط و پاکت و کاغذ، رویش هم یک چک صد هزار تومان بچسبان، مخابرات این نامه را به مقصد نمی‌رساند. ولی یک تمبر دو سه تومانی ممکن است به مقصد برسد. گاهی یک تمبر پاکت را رد می‌کند. گاهی یک چک صد هزار تومانی پاکت را رد نمی‌کند.

دل پاک، همراه عمل صالح

بابا دلت پاک باشد،کافی است

نکته : آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود، فقط می‌گفت: «آمنوا» اینکه کنار «آمنوا» گفته: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»، یعنی هم دلت پاک باشد، هم کارت درست باشد. اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی‌شود. پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود. مغز و پوست باید با هم باشد. هم دل، هم عمل!

وضع من خراب‌تر از این حرف‌هاست که با نماز درست شود!

بعضی از جوان‌ها میگویند که وضع گناه و معنویت ما خیلی خراب است و اصلاً ما برای این معنویات لیاقت نداریم! اما از این نکته غافل هستند که شیطان دنبال همین نقطه ضعف است.
اتفاقاًشیطان همین را می‌خواهد که با یک گناه بگوید: حالا که این کار را کردی، دیگر به درد نماز نمی‌خوری. قرآن یک آیه دارد، می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114) چون خراب کردی، حتماً مسجد برو. چون ما اهل گناه و لغز هستیم اتفاقاً بیشتر به سوی معنویت رفته و در آستان الهی را بکوبیم . *توجه به نعمت‌ها، نه کمبودها

ما هم یکی از نماز نخوان ها

بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی
این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است. حالا که همه دروغ می‌گویند. بیا ما دو تا هم دروغ بگوییم.حرف غلط است. فاصله‌ی بین کفر و ایمان چیست؟ فاصله‌ی بین کفر و ایمان نمازاست. مثل اینکه اگر به توپ فوتبال یک سوزن بزنی، بگویی: حالا یک سوزن که صد تا سوزن نمی‌شود. بله یک سوزن صد تا سوزن نمی‌شود. اما همین سوزن می‌دانی چه کرد؟ باد توپ را خالی می‌کند و همه چیز را خراب خواهد کرد .

مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران

گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! مقوا با دو قطره باران شل می‌شود. اعمال تو ، تو را به خدا برساند، مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند! حدیث داریم «المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد...


" از بیانات حجت الاسلام قرائتی "


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : دو شنبه 7 بهمن 1392
سخنی از بهجت



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 19 دی 1392
♥¨*•.¸ نامه خدا به همه انسانها...♥¨*•.¸
♥¨*•.¸ نامه خدا به همه انسانها...♥¨*•.¸

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،

نگاهت می کردم،

امیدوار بودم که با من حرف بزنی،

حتی برای چند کلمه،

نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،

از من تشکر کنی؛


اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،

مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی،


وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی،

فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:"سلام"،

اما تو خیلی مشغول بودی.


یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت، کاری


نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.


بعد دیدمت که از جا پریدی،


اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از


آخرین شایعات با خبر شوی.


تمام روز با صبوری منتظرت بودم،

با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی


با من حرف بزنی.


متوجه شدم قبل از نهار هی دورو برت را نگاه می کنی؛

شاید چون خجالت می کشیدی،

سرت را به سوی من خم نکردی!!!


تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.


بعد از انجام دادن چند کار،

تلویزیون را روشن کردی،

نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟

در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را


جلوی آن می گذرانی.

در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط ازبرنامه هایش
لذت می بری.

باز هم صبورانه انتظار ترا کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،

شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!

موقع خواب،

فکر می کنم خیلی خسته بودی،

بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی،


نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی؛

اما اشکالی ندارد،

آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!

هنگامی که به خواب رفتی،

صورتت را که خستهء تکرارِ یکنواختی های روزمره بود

را عاشقانه لمس کردم.


چقدر مشتاقم که به تو بگویم:

چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...


احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.


من صبورم،

بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.


حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی.


من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم،

منتظر یک سر تکان دادن،

یک دعا،

یک فکر،

یا گوشه ای از قلبت که بسوی من آید.


خیلی سخت است که مکالمه ای یکطرفه داشته باشی.

خوب،

من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود،

به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!


آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟


اگر نه،

عیبی ندارد،

من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم.


من هرگز دست نخواهم کشید...


روز خوبی داشته باشی.


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , مطالب زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 10 دی 1392
سلیمان و گنجشکان


سلیمان و گنجشکان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گنجشک نر با ماده ی خود گفت: چرا از من رو می گردانی ؟ من اگر بخواهم می توانم قبه ی سلیمان را به منقار بکَنم و به دریا افکنم!

سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید. نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت: آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟!

گفت: نه رسول خدا، اما شخص، خودش را نزد زنش، بزرگ جلوه می دهد و عاشق را بر آنچه می گوید نباید ملامت کرد.

سلیمان با ماده سخن گفت: چرا از او رو می گردانی و به او بی اعتنایی می کنی؟ در حالیکه او ادعای محبت با تو را میکند!

گنجشک ماده گفت: ای رسول خدا! او دروغ می گوید و ادعایش باطل است. چون به جز من، دیگری را هم دوست دارد.

سخن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد و بسیار گریست و چهل روز از عبادتگاه خود بیرون نشد و دعا می کرد که خداوند دل او را از محبت غیر او پاک گرداند و مخصوص محبت خود گرداند...

(کتاب گناهان کبیره- شهید دستغیب)



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 10 دی 1392
مرد صابونی

مرد صابونی
ــــــــــــــــــــ
عطاری شیفته و دلتنگ دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده بود.
روزی دو نفر به مغازه عطاری اش می روند تا سدر و کافور برای کسی که تازه فوت شده است تهیه کنند. از نظر عطار، رفتار این دو نفر عجیب می آید. آدم هایی متفاوت که تا به حال در شهر ندیده بود. می پرسد شما چه کسی هستید؟ جواب می دهند مسافریم. اما عطار اصرار می کند و قسم می دهد که نام و نشان شان را بگویند. بعد از اصرار عطار می گویند از طرف امام زمان ارواحنا فداه برای خریدن سدر و کافور برای یکی از بندگان خدا از مغازه شما مأمور شده ایم.
با اصرار زیاد از آن دو نفر می خواهد او را تا نزدیکی خیمه امام علیه السلام ببرند و اگر اجازه دادند وارد شود و اگر اجازه ندادند برگردد. قبول می کنند و در راه به دریایی می رسند. یاران امام علیه السلام ذکری را به عطار یاد می دهند و می گویند چشم هایت را ببند و از روی آب رد شو.

در حال رد شدن از روی آب بودند که ناگهان رعد و برقی می زند و هوا بارانی می شود. عطار با خود می گوید صابون هایم روی پشت بام است و از بین می رود، خاک بر سرم شد. تا این فکر در ذهن اش می آید، در آب فرو می رود. یاران امام علیه السلام که از جریان با خبر می شوند، او را نجات میدهند. وقتی به خیمه ها می رسند میگویند باید بپرسیم حضرت اجازه می دهند یا نه؟

عطار می گوید شنیدم امام علیه السلام فرمودند: «ردوه فانه رجل صابونی» بفرسید تا برود، این مرد صابونی است.

_______________________________________________________
دارالسلام عراقی ، ص172



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 10 دی 1392
پندهای دیگری از لقمان حكیم به فرزندش
پندهای دیگری از لقمان حكیم به فرزندش:

1- فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن!
۲- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!
۳- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!
۴- نماز را آن گونه که شایسته است به پادار!
۵- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن!
۶- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!
۶- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش !
۷- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!
۸- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن!
۹- در راه رفتن میانه رو باش!
۱۰- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!
۱۱- از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس!
۱۲- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن!
۱۳- سخن به اندازه بگو!
۱۴- حق دیگران را به خوبی ادا کن!
۱۵- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!
۱۶- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن!
۱۷- با سود و زیان دوست را امتحان کن!
۱۸- با بدان و جاهلان همنشینی مکن!
۱۹- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!
۲۰- در کسب و کار نیک جدّی باش!
۲۱- به کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن!
۲۲- با عاقلان ایمان دار مدام مشورت کن!
۲۳- سخن سنجیدۀ همراه با دلیل را بیان کن!
۲۴- روزهای جوانی را غنیمت بدان!
۲۵- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!
۲۶- یاران و آشنایان را احترام کن!
۲۷- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!
۲۸- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!
۲۹- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!
۳۰- کمتر از درآمدی که داری خرج کن!
۳۱- در همۀ امور میانه رو باش!
۳۲- گذشت و جوانمردی را پیشه کن!
۳۳- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش!
۳۴- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!
۳۵- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن!
۳۶- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن!
۳۷- فرزندانت را دانش و دین داری بیاموز!
۳۸- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر!
۳۹- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن!
۴۰- با هر کس به اندازۀ درک او سخن بگو!
۴۱- به هنگام سخن متین و آرام باش!
۴۲- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده!
۴۳- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!
۴۴- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده!
۴۵- نا آموخته استادی مکن!
۴۶- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار!
۴۷- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش!
۴۸- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!
۴۹- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!
۵۰- کار ناکره را کرده خود مدان!
۵۱- کار امروز را به فردا مینداز!
۵۲- با بزرگتر از خود مزاح مکن!
۵۳- با بزرگان سخن طولانی مگو!
۵۴- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند!
۵۵- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!
۵۶- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن!
۵۷- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده!
۵۸- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!
۵۹- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن!
۶۰- هیچ گاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن!
۶۱- خود خواه و متکبر مباش!
۶۲- در حضور ایستادگان منشین!
۶۳- در حضور دیگران دندان پاک مکن!
۶۴- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن!
۶۵- به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!
۶۶- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن!
۶۷- در مجالس انگشت در بینی مینداز!
۶۸- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن!
۶۹- هیچ کس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن!
۷۰- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!
۷۱- سخن گفته شده را تکرار مکن!
۷۲- از شوخی و مزاح خود کمتر کن!
۷۳- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن!
۷۴- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن!
۷۵- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن!
۷۶- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار!
۷۷- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن!
۷۸- از مردگان به نیکی یاد کن!
۷۹- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن!
۸۰- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن!
۸۱- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!
۸۲- در هیچ کاری شتاب مکن!
۸۳- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!
۸۴- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو!
۸۵- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!
۸۶- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!
۸۷- سخن و کلام دیگران را قطع مکن!
۸۸- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن!
۸۹- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر!
۹۰- مهمان را به هیچ کاری دستور مده!
۹۱- با دیوانه و مست سخن مگو!
۹۲- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!
۹۳- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن!
۹۴- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن!
۹۵- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن!
۹۶- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!
۹۷- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!
۹۸- خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن!
۹۹- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش!
۱۰۰- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش!
۱۰۱- در مال و مقام دیگران طمع مکن!
۱۰۲- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو!
۱۰۳- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!
۱۰۴- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن!
۱۰۵- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان!
۱۰۶- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن!
۱۰۷- سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان!
۱۰۸- به جز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن!
۱۰۹- خود را با ستم سلاطین شریک مگردان!
۱۱۰- جهان دیگر را به دست فراموشی مسپار!


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 3 دی 1392
استخاره بد

استخاره بد آمد

مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امام از آن استخاره در تعجب بود پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد:
یابن رسول الله ! یادتان هست چندی قبل از خدمت شمارسیدم برایم استخاره کردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراوانی کردم به من خوش گذشت.
امام صادق(علیه السّلام) تبسمی کرد و به او فرمود: (در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی که آفتاب طلوع



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 3 دی 1392
نگاه یا گناه؟

تاحالا دقت کردین
همه حروف گناه (گ.ن. ا.ه) با نگاه (ن .گ.ا.ه) یکیه!!؟
داشتم فکر می‌کردم چرا اینطوریه یاد این داستان افتادم:
روزی حضرت علی علیه السلام
توی کوفه شیطان رو دیدند که تیرهایی به همراه دارد
که از نوک یه دونه از تیرها زهر می‌چکید
به شیطان فرمودند: ای ملعون چرا این تیرت با بقیه فرق دارد
شیطان گفت: این تیرو فقط برای نشانه گیری
"چشم شیعیان شما"
استفاده می‌کنم
امام علی علیه السلام (گرچه می‌دانستند اما) پرسیدند: برای چه منظوری؟!!
آن ملعون گفت: با نگاه لذت بخش به دختران جوان و نامحرم چشمشان کور می‌شود
و
وقتی چشمشان کور شد دلشان هم کور و کر می‌شود
پس هرچه در باره خدا و دین بگویید به گوششان فرو نمی‌رود
حضرت آهی کشیدند و گفتند: پس به همین دلیل است هرچه درباره دین به مردم (چشم چران) می‌گویی به خرجشان نمی‌رود
(داستان دوستان: آیت الله اشتهاردی)
***
پس برادرعزیز نگاهت را نگه‌دار
تا
دودمان ایمانت بر باد نرود


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : دو شنبه 25 آذر 1392
مرشد چلویی

مرشد چلویی


خدا رحمت کنه این مرد بزرگ رو فکر می کنم تقریبا همه با او آشنا باشند. که در بازار قدیم تهران چلویی داشتند اولین چیزی که راجب ایشون خیلی معروف هست اینکه یه تابلویی زده بود در مغازه که نسیه می دهیم حتی به شما وجه نقدی می دهیم در حد قوه

و این کار رو هم می کرد و یه عده با تکیه همین می رفتن و غذای مجانی می خوردند. خیلیا اومدند از این کار مرشد تقلید کنند اما نتونستند و تابلویی که زده بودند رو جمع کردند.

یه بار که دزد اومده بوده سر دخل برای دزدی و گیر افتاده بود به دزد ه میگه دزدی می کنی که خوب بخوری خوب ظهر و شب بیا اینجا غذای مجانی ببر برای خودت و خونواده اگه یه کارم پیدا کردی من حاضرم سرمایه بدم .اینجوری جلوی دزدی رو می گیرند اولیاء خدا چلوییِ سواد درست و درمونی هم نداره.

غذا که می داد پرسش از جاهای دیگه بیشتر بود.یه کاره دیگه هم می کرد این کره دوغیها که با مشت آبشو می گیرند می چید توی دیس می گردون توی سالن چلو کبابی یکی یه قلمبه اضافه میذاشت بعضیها خیلی دوست داشتن بعد یه نوبت دیس رو پر کباب می کرد دور می گشت هر کی کبابش تموم شده بود دوتا سه تا سیخ کباب مینداخت روی برنجش دیس کباب و میگذاشت دیس برنج و دور میگردوند.میگفتن این کارا چیه می کنی مرشد
میگفت این یه پول داده سیر بشه باید که سیر بشه بره وگرنه اون پول حرومه.

(امام حسین فرمود میدونید چرا صدای من به شما نمیرسه برای اینکه بطون شما از مال حروم پر شده یعنی با نامردی زندگی کردید مال حروم یعنی مال نامردی مال خود خواهی مال من سیر بشم گور بابای همه به هر قیمتی این گوش دل و کر میکنه داداش جون باعث میشه صدای هل من ناصر امام رو نشنویم میخوای مالت حلال باشه مرد باش تو هر کاری که هستیم. حلال و حروم یعنی مردی و نامردی اگه تو اداره کار میکنی ارباب رجوع که میاد باید خودت رو ببینی که جلوی میز ایستادی دوست داری کارت رو چه حوری راه بندازند باهات چه جوری برخورد کنند اگه کارشو راه انداختی توقع داشته باش امام حسین روز قیامت بیاد گره از کارت باز کنه روایت در روز قیامت وقتی همه سر از قبر بر میدارند هرکسی فریاد میزنه خداااااایا به من رحم کن .میدونی در جواب چی ندا میاد؟ میگه اگه تو دنیا رحم کردید به همدیگه اینجا منتظر رحم باش الان متاسفانه رحم کردن خیلی کم رنگ شده دیروز سوار تاکسی بودم راننده تاکسی موضوعی رو تعریف کرد و وقتی من توصیه به رحم و مدارا کردم مخالفت کرد و منطقش هم این بود توی این جامعه باید گرگ باشی به کسی رحم نکنی بخوای گرگ نباشی میخورند گرگ بودن شده افتخار)

یه کار دیگه که مرشد می کرد سر ظهر این شاگرد حاجی بازاریها میومدند صف می کشیدند برای اوساشون چلو کباب بگیرند. اینو یکی از دوستان که خودش شاگرد مغازه بوده و میرفته غذا میگرفته برای اوساش تعریف میکرد میگفت مرشد خیلی سرش شلوغ بوده اما هرچند بار دخل و ول میکرده ظرف ته دیگ زعفرونی خوشمزه رو که قبلا تکه تکه کرده بوده(آخ من چقد ته دیگ دوست دارم) میاورد یه قطعه بر میداشت یه لقمه کبابهم میزاشت روش با دست خودش میذاشت تو دهان این بچه ها لذت میبرد . میگفت این حاج آقاها اینارو میفرستن براشون چلو کباب بگیرند این شاگرد بدبخت میاد اینجا بوی چلو کباب بهش میخوره اما حاجیها یه قرون بهشون میدن میگن برو نون پنیر بخر بخور قیافه اینارو که میبینم قیافه اش داد میزنه که این گرسنه هست من این صدا رو میشنوم
این حاجیها حسرت میکشیدن از این ته دیگها یه ذره بذاره رو غذا اما مرشد میگفت اینا برای شاگرد هاست به کسی نمیدم. این خاصیت گوش دلِ صدای گرسنگی رو میشنوه



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : دو شنبه 25 آذر 1392
سخن لقمان حکیم

شماری از وصایای «لقمان حکیم به فرزندش»
اى پسرم خروس از تو زیرك تر نباشد و بـیـشتر از تو حفظ اوقات نماز را نكند! آیا او را نمى بینى هـنـگـام هـر نـمـاز بـراى نـمـاز اعلان مى كند و در سحرها با صداى بلند اعلان مى كند و تو در خوابى .
-اى پـسـرم كـسى كه مالك زبانش نباشد پشیمان مى شود. و كـسى كه زیاد مجادله كند دشنام داده مى شود. و كسى كه در جـاهاى بد و نا مناسب داخل شود مورد تهمت قرار مى گیرد. و كـسـى كـه بـا رفیق بد و ناصالح رفاقت و دوستى كند از آفـات سـالم نـمـى مـانـد. و كـسـى كـه بـا عـلمـاء مجالست و همنشینى كند نفع مى برد.
-اى پـسـرم تـوبـه را بـه عـقـب نـینداز كه مرگ ناگهان مى رسد.
-اى پـسـرم بـى نـیازى و غناى خود را در قلب خود قرار ده و اگـر زمـانـى فقیر شدى براى مردم از فقر خود چیزى نگو كه سبب مى شود در نظر آنها بى اعتبار و سبك شوى ولیكن از فـضـل بـى پـایـان الهـى سـؤ ال كن و بخواه تا به تو مرحمت فرماید.
-اى پسرم دروغ گفته آن كس كه مى گوید شر را با شر مى توان قطع كرد. آیا نمى بینى آتش را آتش خاموش نمى كند ولیكن آب است كه آتش را خاموش مى كند. و همچنین شر قطع نمى شود مگر با خیر و خوبى .
-اى پسرم به شخص مصیبت زده شماتت مكن ! و شخص مبتلا را سرزنش ‍ و ملامت مكن . و از معروف و خوبى ها جلوگیرى نكن و آن را انجام بده كه آن ذخیره است براى تو در دنیا و آخرت .
- اى پسرم مداراى با سه كس واجب است : مریض ، سلطان و زن . و قـنـاعـت كـن تا بى نیاز زندگى كنى و احتیاج به كسى پیدا نكنى . و تقوى داشته باش ‍ تا عزیز باشى .

به نقل از: «ابى محمد حسن دیلمى، ارشادالقلوب دیلمى»

تذکرة سائل المجید: «والعاقبة للمتقین»


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : دو شنبه 25 آذر 1392
عزرائیل و حضرت موسی(علیه السلام)
عزرائیل و حضرت موسی(ع



240 سال از عمر موسی(ع) می گذشت.روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای هم سخن خدا! موسی جواب سلام او را داد و پرسید تو کیستی؟



او گفت من فرشته ی مرگم.



موسی(ع): برای چه به اینجا آمده ای؟



عزرائیل: آمده ام تا روحت را قبض کنم.



موسی(ع):روحم را از کجای بدنم خارج می سازی؟



عزرائیل: از دهانت....



موسی(ع): چرا از دهانم؟ با اینکه من با همین دهان با خدا گفتگو کرده ام؟!



عزرائیل: از دست هایت.



موسی(ع): چرا از دستهایم؟ با وجود اینکه تورات را با همین دستها گرفته ام؟!



عزرائیل: از پاهایت.



موسی(ع): چرا از پاهایم؟ با اینکه با همین پاها به کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام؟!



عزرائیل: از چشمهایت.



موسی(ع): چرا از چشمهایم؟ با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار می دوختم؟!



عزرائیل: از گوشهایت.



موسی(ع): چرا از گوشهایم؟ با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیدم؟!



خداوند به عزرائیل وحی کرد: روح موسی را قبض نکن تا هر وقت که خودش بخواهد.



عزرائیل از آنجا رفت و موسی(ع) سالها زندگی کرد تا اینکه روزی یوشع بن نون را طلبید و وصیّتهای خود را به او نمود.سپس یک روز که تنها در کوه طور عبور می کرد،مردی را دید که مشغول کندن قبر است.نزد او رفت و گفت: آیا می خواهی تو را کمک کنم؟



او گفت:آری.موسی(ع) او را کمک کرد.وقتی که کار کندن قبر تمام شد موسی(ع) وارد قبر شد و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه ی لحد قبر درست است یا نه.در همان لحظه خداوند پرده را از جلوی چشم موسی(ع) برداشت.موسی(ع) مقام خود را در بهشت دید؛عرض کرد خدایا! روحم را به سویت ببر.همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد و همان قبر را مرقد موسی(ع) قرار داده و آن را پوشانید.آن مرد قبر کن،عزرائیل بود که به آن صورت درآمده بود.در این وقت منادی حق در آسمان با صدای بلند گفت: موسی کلیم خدا مرد؛ چه کسی است که نمی میرد؟...

کوتاه



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
عزرائیل و حضرت نوح(علیه السلام)

عزرائیل و حضرت نوح(ع)



امام صادق(ع) می فرماید: نوح دو هزار و سیصد سال زندگی کرد که 850 سال آن را قبل از بعثتش بود و 950 سال آن را در بعثتش بود و 500 سالش را هم بعد از طوفان بود.



او خانه ای برای خود ساخته بود که هر وقت در آن دراز می کشید پاهایش از در بیرون می آمد. روزی عزرائیل آمد تا جان او را بگیرد.نوح(ع) در آفتاب نشسته بود.ملک الموت بر او سلام کرد ونوح(ع) جوابش را داد.ملک الموت به او گفت:ای نوح؛این همه عمر کردی.آیا سزاوار نبود که خانه ی خوبی برای خود می ساختی؟ نوح گفت: اگر می دانستم که این قدر عمر می کنم این خانه را نیز از برای خود نمی ساختم؛ ولی در آخرالزمان مردمانی می آیند که عمرشان از 70 یا 80 سال تجاوز نمی کند امّا خانه هایی برای خود می سازند که مانند کاخ است... برای چه آمده ای؟ ملک الموت گفت: آمده ام تا روح تو را بگیرم.نوح(ع) گفت:به من فرصت بده تا به سایه بروم.عزرائیل اجازه داد.سپس گفت:ای ملک الموت،آنچه که در دنیا زندگی کرده ام مانند از آفتاب به سایه رفتن بود.پس بدانچه مأمور هستی انجام بده و حضرت عزرائیل جان نوح(ع) را گرفت.



:"مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکَنند یافتم"



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
نصیحت حضرت نوح علیه السلام


وقتی حضرت عزرائیل برای قبض روح کردن حضرت نوح آمده بودند، حضرت نوح با تعجب فرمود که چقدر زود تمام شد حضرت عزرائیل فرمود که پس عمر مردم آخر الزمان را چه می گویی که شصت هفتاد سال بیشتر نیست . نوح فرمود که اگر عمر من شصت سال بود دنیا را با یک سجده تمام می کردم!



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
زیارت عاشورا
 
در ملاقاتی که سید رشتی با امام عصر (عج الله تعالی) داشته‌اند، ایشان به سید رشتی می‌فرمایند «چرا عاشورا نمی‌خوانید و بعد سه بار می‌فرمایند: عاشورا، عاشورا، عاشورا».زیارت عاشورا شاه‌کلید رفع مشکلات است

امام صادق (ع) به صفوان می‌فرماید «زیارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن؛ به درستی که من چند خیر را برای خواننده آن تضمین می‌کنم، نخست زیارتش قبول شود، دوم سعی و کوشش وی شکور باشد، سوم حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا امید از درگاهش برنگردد، زیرا خداوند وعده خود را خلاف نمی‌کند». (بحارالانوار - جلد 98 - ص 300).

امام صادق (ع) به صفوان می‌فرماید: «هر گاه حاجتی پیدا کردی، این زیارت را بخوان که برآورده می‌شود».چه حال و هوای خوشی دارد،

قرائت زیارت عاشورا در محرم‌الحرام و چه زیباست به یاد همه حاجت‌مندان بودن در هنگام زمزمه این زیارت شریف. التماس دعا.


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
گفتگو با خدا
گفتم : خدا آخه این همه سختی ؟ چرا ؟

گفت : * ان مع العسر یسرا *

" قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/6)

گفتم : واقعا ؟

گفت : * فان مع العسر یسرا *

" حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/7)

گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...

گفت : * لا تقنطوا من رحمة الله *

" از رحمت من نا امید نشو . " (زمر/53)

گفتم : انگار منو فراموش کردی ؟

گفت : * فاذ کرونی اذکرکم *

" منو یاد کن تا تو رو یاد کنم." (بقرة/152)

گفتم : تا کی باید صبر کرد؟

گفت : * و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ *

" تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه " (احزاب/63)

گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اونموقع چکار کنم؟

گفت : *و اتبع ما یوحی الیک واصبرحتی یحکم الله *

" کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم. (یونس/109)

ناخواسته گفتم : الهی و ربی من لیغیرک

گفت : * الیس الله بکاف عبده *

" من هم برای تو کافی ام " (زمر/36)

گفتم : تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیکه ... یک اشاره کنی تمومه!

گفت : *عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم *

" شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه! " (بقرة/216)

گفتم : خدایا بعضی ها خیلی طعنه می زنن !!

گفتی : * و ذر الّذین اتّخذوا دینهم و لعباً و لهواً و غرّتهمُ الحیاةُ الدّنیا .... *.

" رها کن کسانی را که دینشون را به مسخره و بازیچه گرفته ان و زندگی دنیا اون ها را فریب داده " (70/انعام)


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
زنبور عسل و حضرت ابراهیم

زنبور

 

حضرت ابراهیم را در آتش انداخته بودند .خبر به همه رسید حتی به حیوانات و پرندگان. زنبوری که در آن اطراف زندگی میکرد این خبر را شنید و  به سرعت خود را به آب رساند  و قطره ای از آب دریا را برداشت و بسوی آتشی که ابراهیم را در آن انداخته بودند روان شد .فرشتگان بر او نازل شدند و از او سوال کردند چه می کنی. زنبور گفت می خواهم آتش را بر ابراهیم خاموش کنم، فرشتگان گفتند با یک قطره که نمی شود  آتش خاموش کرد!

 زنبور گفت باشد ولی ابراهیم خواهد دانست  که من برای خاموش کردن آتشی که دیگران برایش افروخته اند سهیم بودم.

از آن روز به بعد بود که آب دهان  زنبور عسل شد......

عزیزای دلم

توی هر کار خیری حتی اگر اندکی هم سهیم باشید پیش خدا اجر داره

مثلا اگه کسی داره مدرسه میسازه یا مسجد وکارهای خیر دیگه اگه شما حتی یک آجر هم بخرید و در ساختش سهیم باشید

اون دنیا وقتی میپرسن کیا مدرسه ساختن میتونی با افتخار بلند شیو بگی منم سهیم بودم

یکی از آرزوهای من ساختن مسجد یا مدرسه بود اما حیف ....

ولی خدای ما خیلی مهربونه

میگه اگه واقعا دوست داشتی کاری را بکنی اما توان مالی و جانی و ... نداشتی خدا اجرش را برایت مینویسد

چه خدایی داریم که حتی برای ارزوهای خوبمان هم اجر میدهد. مگه نه گلک های مامان



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
سه مصیبت

صی محضر امام زین العابدین(ع) رسید و از وضع زندگیش شکایت کرد.



امام سجاد (ع) فرمود: بیچاره فرزند آدم هر روز گرفتار سه مصیبت است که از هیچ کدام آنها پند و عبرت نمى گیرد. اگر عبرت بگیرد دنیا و مشکلات آن برایش آسان مى شود.

مصیبت اول این که ، هر روز از عمرش کاسته مى شود. اگر زیان در اموال وى پیش بیاید غمگین مى گردد، با این که سرمایه ممکن است بار دیگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نیست .

دوم هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد باید حساب آن را پس ‍ بدهد و اگر حرام باشد باید بر آن کیفر ببیند.

سپس فرمود: سومى مهم تر از این است .



گفته شد آن چیست؟

امام سجاد فرمود: هر روز را که به پایان مى رساند یک قدم به آخرت نزدیک شده، اما نمى داند به سوى بهشت مى رود یا به طرف جهنم ...



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
محضر مبارک حضرت آیت­ الله­ العظمی جناب آقای طباطبایی

محضر مبارک حضرت آیت­ الله­ العظمی جناب آقای طباطبایی

سلام علیکم و رحمت­ الله­ وبرکاته



جوانی هستم ۲۲ ساله

در محیط و شرایطی زندگی می‌کنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساخته‌اند و سبب باز ماندن من از حرکت به سوی الله شده‌اند.

درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟

لطفاً نصیحت نمی‌خواهم، بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم.(23/10/1355)



***



السلام علیکم؛ برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشته‌اید، لازم است همتی برآورده و توبه‌ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید.

به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار می‌شوید، قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش می‌آید رضای خدا را مراعات خواهم نمود، آن­وقت در هر کاری که می‌خواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت به طوری که اگر نفع اخروی نبود، انجام نخواهید داد.

و وقت خواب چهار پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام داده‌اید فکر کرده و یکی ­یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدای انجام یافته، شکر بکنید و هر کدام تخلف شده استغفار.این رویه را هر روز ادامه دهید.

این روش گرچه در ابتدا سخت است و در ذائقه نفس، تلخ. ولی کلید نجات و رستگاری است

و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبّحات (حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید،

و پس از ۲۰ روز، حالات خود را برای بنده بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود.



والسلام­ علیکم / محمدحسین طباطبایی


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 23 آذر 1392
ویتامین

از آیت الله بهجت پرسیدند برای بیماری ها چه کنیم، پاسخ دادند :

خداوند متعال کپسولی درست



کرده است که تمام ویتامینها در آن است

آن هم کپسول صلوات بر محمد وآل محمد است ....



" اللَّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ "


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 23 آذر 1392
سراج در قران


خداوند می فرماید:

(تَبَارَكَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِیراً) {فرقان:61}

ترجمه: (جاودان و پر بركت است آن خدائی كه در آسمانها برجهائی قرار داد، و در میان آن چراغ روشن و ماه نور بخشی آفرید.)...

در این آیه عظیم خداوند با ما از آسمان می گوید و در آن از خورشید بعنوان «چراغ» یاد کرده است.



با مراجعه به فرهنگ لغت عربی درخواهیم یافت که کلمه «سراج» به معنای ظرفی است که در ان سوختی ریخته می شود تا بسوزد و نور تولید کند . و با بازگشت به علوم نوین متوجه خواهیم شد که کیفیت کار خورشید این گونه است که خورشید همانند ظرفی است که پر از هیدروژن می باشد که همواره در حال سوختن (به شیوه ی ادغام و همجوشی) می باشد و نور و گرما را از خود ساطع می سازد.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , معجزات قرآن کریم , ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
:: ادامه مطلب
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : جمعه 22 آذر 1392
حافظ قرآن

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) :



َدَدُ دَرَجِ الْجَنَّةِ عَدَدُ آی الْقُرْآنِ فَإِذَا دَخَلَ صَاحِبُ الْقُرْآنِ الْجَنَّةَ قِیلَ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ لِكلِّ آیةٍ دَرَجَةٌ فَلَا تَكونُ فَوْقَ حَافِظِ الْقُرْآنِ دَرَجَةٌ



درجات بهشت به تعداد آیه های قرآن است. پس وقتی هم­نشین قرآن داخل بهشت می شود، به او گفته می شود «بخوان و به ازای هر آیه بالا برو». از این رو بالاتر از حافظ قرآن درجه ای نیست.



مستدرك‏الوسائل، ج4، ص231.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
عزراییل و حضرت عیسی علیه السلام
عزراییل و حضرت عیسی علیه السلام



در حکایتی آمده است که روزی عیسی (ع) با ملک الموت نشسته بود .



مردی از کنارشان گذشت .



ملک الموت گفت : یا عیسی این مرد تا شب زنده نماند . بر جنازه او نماز گزار .



چون شب فرا رسید . مرد در نهایت سلامتی باز گشت .



عیسی(ع) از عزراییل پرسید که مگر نگفتی که این مرد تا شب زنده نمی ماند و حال آنکه او به سلامت بازگشت .



عزراییل گفت : بله اما به سبب صدقه ای که با اخلاص در راه خدا داد . خدای تعالی سی سال دیگر به عمرش



اضافه کرد .



عیسی(ع) مرد را نزد خود خواند و به او گفت امروز چه کاری را انجام داده ای ؟ ))



مرد گفت : (( سه قرص نان داشتم و آن را به محتاجان و درویشان دادم و خود روزه گرفتم ))



ملک الموت به عیسی گفت ای عیسی ! آن کر باسی که در پشت دارد بگو باز کند . ))



مرد چنین کرد . ماری دیدند بزرگ که از میان کرباس بیرون آمد و قفلی بر دهانش نهاده بودند .







آنچنان که پیامبر گفت الصدقه رد البلاء)) => صدقه رد می کند بلا را .


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
داستان ابراهیم و عزرائیل
داستان ابراهیم و عزرائیل



چون خدای تبارک و تعالی خواست جان ابراهیم را بگیرد ملک الموت را فرستاد و او گفت:ای ابراهیم درود بر تو.ابراهیم فرمود:ای عزرائیل برای دیدن من آمدی یا برای مرگم ؟



گفت برای مرگ و باید اجابت کنی.ابراهیم گفت:دیدی که دوستی دوست خود را بمیراند؟



خطاب آمد:ای عزرائیل به ابراهیم بگو :دوستی را دیدی که ملاقات دوستش را بد بدارد؟



براستی که هر دوستی خواهان ملاقات دوست است.


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
داستان رسول خدا (ص) و حضرت عزرائیل

داستان رسول خدا (ص) و حضرت عزرائیل



روزی رسول خدا(ص) نشسته بود که حضرت عزرائیل به زیارت آن بزرگوار آمد.حضرت از او پرسید:ای عزرائیل!در این مدت که خداوند تو را مأمور کرده است که جان مردم را بگیری،تا به حال اتفاق افتاده که بر یکی از این ها ترحم کنی ودلت به حال او بسوزد؟



عرض کرد،بلی یا رسول الله!در دو مورد دلم سوخته است:یکی،روزی بود که در دریا از تلاطم امواجش،کشتی شکست و اهل آن غرق شدند،در این میان زنی حامله،بر روی تخته پاره ای در روی امواج دریا حیران و سرگردان شد و با حرکت موج دریا بالا و پایین میشد؛در چنین موقعی بود که فرزند او بدنیا آمد،وقتی که خواست او را شیر بدهد،قادر متعال فرمان داد)):جان مادر را بگیر و آن کودک را در میان امواج سهمگین دریا رها کن.))من در چنین وضعیتی دلم به حال آن کودک بینوا سوخت.



مرتبه دوم زمانی بود که((شدّاد عاد))،سال ها تلاش کرد و در این کره ی خاکی،بهشت روی زمین بنا نهاد.او در طول سال های متمادی،هر چه توانست از مروارید و سنگ ریزه ها،جواهر و مرجان و زمرد و طلا و نقره و یاقوت مرصّع،جمع آوری کرد و تمام امکانات خویش را در زیبایی آن صرف کرد،تا آنجا که به بهشت شدّاد یا باغ ارم معروف شد.



چنان چه خداوند در آیه 6 تا 8 سوره فجر به آن اشاره میکند



هنگامی که بنای آن شهر زیبا،به پایان رسید شدّاد با وزیران و امیران به سوی آن حرکت کردند همین که به مقابل در کاخ رسید پای راست از رکاب بیرون آورد و پای چپ در رکاب اسب بود، که فرمان الهی رسید:جان آن ملعون را بگیر!



چون او را قبض روح کردم دلم برای او سوخت که بیچاره عمری به امید آسایش و راحتی،در بنای آن کاخ عظیم و با شکوه تلاش کرد ولی چشمش به آن نیفتاد.



پیامبر اکرم(ص)و عزرائیل در این گفتگو بودند که جبرئیل نازل شد و اظهار داشت:یا محمد!خدایت سلام می رساند و می فرماید:



((به عزت و جلالم سوگند که شدّاد بن عاد همان کودک بود که در آن دریای بی کران در روی آب او را به لطف خویش پروراندم،و از خطرهای دریای مواج او را حفظ کردم و بدون مادر تربیت کردم و به فضل خود او را به پادشاهی رساندم؛ولی او این همه خوبی و احسان مرا نادیده گرفت و علم نخوت و طغیان را برافراشت و بالاخره من هم عزّت ظاهری او را به ذلت ابدی مبدّل ساختم...



همان طور که خداوند در آیه 178 سوره آل عمران می فرماید)):آنها کافر شدند و راه طغیان را پیش گرفتند،تصور نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم به سودشان است.ما به آنان مهلت می دهیم فقط برای این که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده شده است.))



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
سخن مولا:آبرو





امیرالمومنیـــن علی علیه الســـلام:



آبـروی تو چون یخی جامد است که درخـواست آن را قطره قطره



آب می کند،پس بنگر که آن را نزد چه کسی فرو می ریزی؟





"نهــج البـــلاغه حکمت 346 "


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
سخن مولا

حضرت امیرالمومنین علی(ع):





آگاه باشید این پوست نازك بدن طاقت آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم كنید





(نهج البلاغه خطبه 183)


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
بهلول و قصری در بهشت



بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست به آب نگاه می کرد.

پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.

آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت.

جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه)

با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:

- بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت:

- بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:

- آن را می فروشی؟!

بهلول گفت:

- می فروشم.

- قیمت آن چند دینار است؟

- صد دینار.


زبیده خاتون گفت:


- من آن را می خرم.


بهلول صد دینار را گرفت و گفت:


- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:

- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:

- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:


- به تو نمی فروشم.


هارون گفت:


- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.


بهلول گفت:


- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.


هارون ناراحت شد و پرسید:


- چرا؟


بهلول گفت:

- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
اعجاز علمی قرآن
اعجاز علمی قرآن دانشمند آمریکایی را مسلمان کرد

اعجاز علمی قرآن دانشمند آمریکایی را مسلمان کرد

به گزارش مهرورزی : چندی پیش تیمی از دانشمندان آمریکایی دریافتند که برخی از گیاهان استوایی فرکانس هایی مافوق صوت از خود صادر می کنند که به وسیله دستگاه های پیشرفته علمی ثبت شده است.

دانشمندان حدود سه سال به تحقیق ومطالعه این وضعیت حیرت آور پرداختند و سرانجام دریافتند که این پالس های مافوق صوت به الکتریسته نوری تبدیل شده و بیش از صدمرتبه در ثانیه تکرار می شوند.

یک تیم آمریکایی این آزمایش را در برابر یک گروه علمی در انگلیس انجام دادند که در بین این گروه، یک دانشمند مسلمان هندی الاصل نیز قرار داشت. بعد از ۵ روز آزمایش، گروه انگلیسی از این مساله بسیار شگفت زده شدند ولی دانشمند مسلمان انگلیسی گفت: مامسلمانان این مساله را در ۱۴۰۰ سال پیش تفسیر کرده ایم. دانشمندان از این سخن وی بسیار حیرت زده شدند و اصرار کردند که آن را برایشان شرح دهد.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , معجزات قرآن کریم , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
کتاب اخلاق

به آیت الله بهجت(ره) گفتند:

کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید

فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی

"خدا می بیند "



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 12 آذر 1392
جواب خدا

مامان دیروز می گفت :

من اصلا خوشم نمیاد که یکی رو صدا کنم و جوابمو نده ، یا اینکه بعدا جواب بده،
خیلی ناراحت میشم. تو چی؟
من : خب حتما همینطوره. وقتی یکی رو صدا میکنی و اون جوابتو نده یا دیر جواب بده ناراحت میشی
مامان : پس چرا وقتی خدا ما رو صدا میکنه دیر جواب میدیم؟
چرا دو یا سه ساعت بعد از اذان نمازمون رو می خونیم؟
من : .........

" من که نماز می خونم جوابی نداشتم ، اونایی که نماز نمی خونن چی باید بگن ؟ "


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
شق القمر
مقدمه
در روایات
 
امی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ا
 
یمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل (بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند... خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد... و سپس ماه به دو نیم شکافته شد، نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.

 


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , معجزات قرآن کریم , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
دو قطره آب

دو قطره آب


دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند ، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند.

اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند.

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ، فهم دیگران برایمان مشكل تر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد.

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است.

سنگ ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی معنای واقعی سرسختی ، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو كرد.

گاهی لازم است كوتاه بیایی

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت
اما می توان چشمان را بست و عبور کرد.

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی.

ولی با آگاهی و شناخت ،

بخشیدن را خواهی آموخت.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
مناظره حضرت علی علیه السلام
یکی از مظلومیت های خطبه سلونی این است که متاسفانه جناب سید رضی که جمع آوری کننده خطب نهج البلاغه ست ، این خطبه را در نهج البلاغه نیاورد ! چون همانطور که می دانید ، نهج البلاغه سه بخش است : یک بخش خطبه ها (یعنی سخنرانی های مولا علی (ع)) ، یک بخش نامه ها (یعنی مکاتبات امیرالمومنین) ، یک بخش هم کلمات قصار (یعنی سخنان کوتاه امام علی) ،
چون خطبه "سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی" نه جزء سخنرانی ، نه جزء نامه و نه جزء کلمات قصار است ، لذا سید رضی اصلا این خطبه سلونی را در نهج البلاغه نیاورد . شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید ، مثل آیت الله جوادی آملی ، مثل استاد علی دوانی ، اینها بخشهایی از این خطبه سلونی را در کتاب‌هایشان آوردند .
 
این مجموعه ی سوال و جواب ها که معلوم می شود چندین منبر سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی بود ، حدود هفتاد و نه پرسش و پاسخ است که توسط یکی از محققین در یک جزوه ای گردآوری شده ، و ما حدود تعداد نوزده سوال و جوابها را در اختیار داریم که برگرفته از چند جلسه از سخنرانی ایشان است .
ان شاء الله مطالعه این سوال و جواب ها برای شما مفید باشد ، امید که اندکی بفهمیم چه مولایی داریم و چه اقیانوسی از علوم و معارف، در این خطبه سلونی نهفته هست و ما متاسفانه از آن بیگانه و بی خبریم .
یک نکته :
در میان این پرسش و پاسخ ها ، گاهی نیاز به توضیح بیشتر است تا بتوانیم جان و محتوای کلام مولا علی (ع) را در حد وسع مان ، فرا بگیریم. (ان شاء الله) لذا هر زمانی که این نیاز احساس شد ، با عبارت توضیح بیشتر : ... به این مهم می پردازیم . لطفا توجه بفرمایید که توضیح بیشتر : ... جزو خطبه نیست !
اول
اولین سوال کننده از گوشه‌ی مسجد کوفه برخاست و پرسید :
یا علی ، به من بگو از اینجا که من ایستاده ام تا عرش خدا چقدر فاصله است ؟
امیرالمومنین فرمود : اولا فاصله فرش تا عرش ، یک فاصله‌ی مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است ؟! اما اگر یک مومنی خالصانه بگوید لا اله الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد ، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است ، فرش و عرش را به یکدیگر دوخته است .
و بعد در ادامه فرمود : اگر می خواهی عرش پروردگار رحمان را جستجو کنی ، بدان قلب یک انسان مومن عرش پروردگار رحمان است‌‌.
اولین سوال کننده جواب سوال خود را گرفت و نشست .
دوم
سائل دوم از گوشه‌ی دیگر مسجد برخاست ، پرسید :
یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟
نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟
عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟
مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟
امیرالمومنین در پاسخ فرمود:
واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است.
نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.
عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.
مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است .
این سائل دوم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
سوم
سائل سوم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، به من بگو من از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول کرد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا آمرزیده است ؟
از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول نکرد و مردود اعلام شد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا نیامرزید و در نامه ی عمل من ثبت شد ؟
 
امیرالمومنین فرمود:
اگر یک عبادتی انجام داده اید و بعد از آن عبادت ، خدا به شما توفیق داد عبادت دوم را انجام بدهید ، آن عبادت دوم دلیل بر آن است که خدا عبادت اول را از شما قبول کرد . چون عبادت اول تان را قبول کرد لذا به شما توفیق ورود به عبادت دوم را عنایت کرد.
اگر شما یک گناه و معصیتی مرتکب شدید ، منتهی بعد از آن گناه خدا به شما توفیق داد یک طاعت و عبادتی انجام داده اید ، این عبادت بعد از معصیت دلیل بر این است که خدا معصیت شما را آمرزیده است و مورد بخشش قرار داد لذا به شما توفیق داد که مرتکب طاعت و عبادتی‌‌ بشوید.
 
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.
اگر یک گناهی انجام دادید و بعد از آن مرتکب گناه دوم شدید ، آن گناه دوم دلیل بر آن است که خدا گناه اول تان را نیامرزید ، لذا مرتکب گناه دوم شدید. اگر مرتکب گناه سوم بشوید ، گناه سوم دلیل بر این است که خدا گناه دوم را بر شما نبخشید.
این سومین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
چهارم
سائل چهارم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، بچه‌ای به دنیا آمد ، این بچه یک تن دارد با دو سر . آیا با داشتن این دو سر ، او یک نفر محسوب می شود و از پدر یک
سهم ارث می‌برد یا دو نفر به حساب می آید و از پدر دو سهم ارث می برد ؟
امیرالمومنین فرمود : این دو سر را بخوابانید ، وقتی هر دو سر به خواب رفتند آنگاه آهسته ، سر اول را از خواب بیدار کنید . اگر همزمان با بیدار شدن سر اول ، سر دوم هم از خواب برخاست ، معلوم می‌شود او یک نفر به حساب می‌آید و از پدر یک سهم ارث می‌برد . اما اگر با بیدار نمودن سر اول ، دیدید که سر دوم همچنان در خواب است ، معلوم می‌شود او دو نفر محسوب می‌شود و از
پدر دو سهم ارث می‌برد .
سائل چهارم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
پنجم
سائل پنجم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، دو مادر بر سر دو بچه با هم به دعوا افتادند . این دو بچه یکی پسر است و دیگری دختر . مادر اولی می‌گوید پسر مال من است ، دختر مال تو . مادر دوم می‌گوید نخیر ، پسر مال من است ، دختر مال تو . چگونه به دعوای این دو مادر خاتمه بدهیم ؟
امیرالمومنین فرمود : دو ظرف بردارید ، از شیر این دو مادر بدوشید ، شیر دوشیده شده را وزن کنید ، آن شیری که وزنش سنگین تر
است ، پسر مال اوست و آن شیری که وزنش سبک تر است ، دختر مال اوست .
این پنجمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
ششم
سائل ششم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.
2 . خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.
توضیح بیشتر:
ما در اسلام یک سری عبادت های کوچک داریم که به ظاهر کوچک ا ند اما ثواب عظیمی در پشت آن خوابیده است ، مثلا دو رکعت نافله‌ی نماز عشاء که بعد از نماز عشاء ، بصورت نشسته خوانده می‌شود ، ثواب این دو رکعت به اندازه ثواب صد حج و صد عمره مقبوله در رکاب پیامبر است ، عبادت به ظاهر کوچک ولی ثوابی عظیم !! یا مثلا دو رکعت نافله ی نماز صبح ، یا وضو گرفتن قبل از خواب ، همه ی اینها ثوابی بس عظیم دارند .
3 . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .
توضیح بیشتر :
همانطور که می‌دانید گناهان دو دسته اند . (گناهان صغیره ، گناهان کبیره) حال می دانید در اسلام چند گناه و چند واجب وجود دارد ؟ در اسلام 1553 تا واجب و 1448 تا گناه داریم . (توضیح بیشتر در کتاب اثبات الهداة علامه شیخ حر عاملی)
شایسته‌ست زین پس گناهان را ساده نپنداریم ، شاید فردایی نباشد .
4 . خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .
توضیح بیشتر:
چرا گاهی وقتها دعاهای ما مستجاب نمی‌شود ؟ قطعا خدا دعاهای ما را مستجاب می‌کند ولی گاهی همانی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما می‌دهد اگر به مصلحت ما باشد . گاهی آن چیزی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما نمی‌دهد چون به مصلحت ما نیست ولی در عوضش چیزی که ما از خدا نخواستیم و مصلحت ما در آن است ، خدا آن را به ما می‌دهد .
گاهی هم این دعاهای ما ذخیره قبر و آخرت ما می‌شود و در عالم برزخ و قیامت آنقدر پاداش به ما خواهد داد که آرزو می‌کنیم ای کاش هیچ دعای ما در دنیا مستجاب نمی‌شد و همه‌ی دعاها ذخیره قبر و عالم قیامت می شد .
مثل فرزندی که بیمار است و از پدر شیرینی و شکلات می خواهد !! پدر نمی‌دهد چون به مصلحت فرزند نیست ، آیا این به این معنی‌ست که پدر با فرزند دشمنی دارد ؟ خیر ، بلکه از شدت دوستی‌ست که خواسته اش را به او نمی‌دهد و پدر به فرزند دارویی می‌دهد که به مصلحت اوست گرچه فرزند این را از پدر نخواسته بود .
این ششمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
هفتم
سائل هفتم از جا برخاست. پرسید :
یا علی ، به من بگو الان جبرئیل امین در کجاست ؟
امیرالمومنین یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به سمت راست و نگاه به سمت چپ و نگاه به پشت سر.
فرمود : تمام آفرینش را نگریستم ، جبرئیل را ندیدم . جبرئیل باید خودت باشی . ناگهان جمعیت دیدند این سوال کننده از وسط جمعیت خارج شد . فهمیدند او خود جبرئیل امین بود .
جناب جرج جرداق مسیحی در کتاب " امام علی صوت العدالة الانسانیة " می گوید : ای شیعیان ، افتخار کنید به چنین پیشوایی . کدام رهبر را در تاریخ بشر سراغ دارید ، در هر زمینه ای از او پرسیده باشند ، بی درنگ پاسخ داده باشد ؟
... ای روزگار ، تو را چه شده است ؟ ای کاش تمام ثروت ها و سرمایه های خود را بسیج می کردی تا در هر قرنی ، یک علی تحویل جامعه ی بشریت می‌دادی . کمبود جامعه ی بشری ما ، وجود یک پیشوایی به نام علی بن ابی طالب است .
و در پایان می گوید : می دانید چرا علی را در محراب عبادت سر شکافتند ؟ علی را از شدت عدالتش کشتند !!!! و او تنها پیشوای عادل تاریخ بشر است که از شدت عدلش کشته شد نه از شدت ظلمش .
نهم
از مولا پرسیدند : چه کنیم تا مشکلات زندگی در نظر ما کوچک آید ؟
امیرالمومنین پنج نکته را در ارتباط با این سوال بیان فرمودند:
1 . هرگاه یک مصیبت و مشکلی در زندگی شما پدید آمد ، شما مشکل بزرگتر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنید و به خود بگویید اگر به جای این مشکل وارده ، آن مشکل بزرگتر بر سر من فرود می آمد ، چه می‌شد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنید ، تحمل این مشکلی که بر سر شما وارد شد ، بر شما آسان خواهد شد .
توضیح بیشتر:
مثلا اگر خدایی نکرده در یک حادثه ای دست کسی شکست ، این شکسته شدن دست را اگر بخواهیم تحمل کنیم ، در ذهن مان تجسم کنیم که اگر در این حادثه علاوه بر دست من ، پا و سر و گردن و کمرم می شکست ، چه می‌شد؟ وقتی آن مصیبت بزرگ تر را در ذهن مجسم کردید ، این مصیبت وارده تحملش آسان خواهد شد .
2 . رنج یک مصیبت را بر گذر زمان پخش کنید ، تقسیم و توزیع کنید .
توضیح بیشتر:
پخش نمودن رنج یک مصیبت بر گذر زمان معنایش چیست ؟
به این معنی ست که غم و غصه های دیروز زندگی تان ، برای دیروز بود ، تمام شد و رفت! غم و غصه های فردا هم برای فرداست که هنوز نیامده ، و اصلا معلوم نیست شمافردایی داشته باشید یا نه ،
پس برای امروز شما ، غم و غصه های همین امروز کافی ست .
3 . باور کنید که رنج و غم و مشکل زندگی پایان پذیر است . هیچ غم و غصه ای برای همیشه در زندگی شما باقی نمی‌ماند . هرمشکلی یک مدت زمانی دارد . تا یک مدتی در زندگی شما می ماند ، ماموریت خود را به انجام می رساند ، به اهداف خودش دست پیدا می‌کند و بعد زندگی شما را ترک خواهد گفت . مشکلات پایان پذیر است .
 
4 . آنچه بود و رفت ، مثل آن که نبود .
توضیح بیشتر:
خیلی وقتها غصه های ما بابت چیزهایی ست که به دست آوردیم ، بعد از دست ما رفت و می‌نشینیم و غصه می‌خوریم . مولا
می‌فرمایند این هم غصه خوردن ندارد ، چون آنچه بود و رفت ، مثل اینکه از اول آن را نداشتید ، خلاص !!
5 . آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .
توضیح بیشتر:
خیلی وقت ها غم و غصه های ما بابت چیزهایی ست که سعی کردیم آن را به دست بیاوریم ، ولی به دست نیامد . می نشینیم و غصه اش را می خوریم . این هم غصه خوردن ندارد چون آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .
سوال کننده نهم هم ، جواب سوال خود را گرفت و نشست .
دهم
سائل دهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه بلند شد و پرسید :
یا علی ، غذای روح انسان کدام است ؟
امیرالمومنین فرمود : سه چیز است ؛
1 . ذکری که از زبان تان عبور نماید و به قلب شما راه پیدا کند.
2 . توبه ای که نصوح باشد یعنی انسان دیگر به آن گناه بازگشت ننماید.
3 . موعظه ای که بر جان بنشیند و قلب آدم را زیر و رو کند .
سائل دهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
یازدهم
سائل یازدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه بلند شد. پرسید :
یا علی ، به من بگو خداوند چند قوه در وجود انسان قرار داد ؟ قوای وجودی انسان کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود : چهار قوه ؛
1 . قوه‌ی عاقله ، که بزرگترین سرمایه ای ست که خدا در اختیار بشر قرار داد.
2 . قوه‌ی حافظه ، که سبب می‌شود آنچه را فرا می‌گیرید ، در ذهن و دلتان حفظ شود . اگر خدا این قوه‌ی حافظه را به شما نمی‌داد
شما اسم تان را فراموش می‌کردید ، آدرس خانه تان از یادتان می رفت و راه را گم می‌کردید .
3 . قوه‌ی عاطفه ، خدا این سرمایه را به ما داده که به کمک این سرمایه آنچه را برای خود می خواهیم ، برای دیگران هم بخواهیم و
آنچه را برای خود نمی پسندیم ، برای دیگران هم نپسندیم و به دیگران مهر بورزیم.
4 . قوه‌ی وجدان ، امکان ندارد انسان فرمان وجدان را زیر پا بگذارد مگر اینکه گرفتار تلخی عذاب وجدان خواهد شد .
این سوال کننده یازدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
دوازدهم
سائل دوازدهم پرسید:
کدام جاندار بود که از شکم جاندار دیگر بیرون آمد در حالی که بین آنها نسبت و نسبی نبود ؟
امیرالمومنین فرمود : حضرت یونس پیامبر که از شکم ماهی بیرون آمد ، در حالی که هیچ نسبتی بین او و ماهی وجود نداشت .
توضیح بیشتر :
حضرت یونس پیامبر وقتی از قوم خودش گریخت ، آمد کنار دریا و سوار کشتی شد . دیدند یونس پیامبر مشغول ذکر و تسبیح خداست . این کشتی با نهنگی مواجه شد ، بین آدمهای داخل کشتی قرعه انداختند ، قرعه به نام یونس پیامبر افتاد .
یونس را از کشتی به دریا انداختند ، باز هم دیدند او مشغول ذکر و تسبیح خداست . وقتی در دهان نهنگ قرار گرفت ، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود . از دهان نهنگ در شکم نهنگ فرو رفت ، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود . وقتی خدا اراده کرد و او را از تاریکستان شکم نهنگ به ساحل نجات بیافکند ، باز هم دیدند او در حال ذکر و تسبیح خداست.
یعنی در همه حال ، به یک حال بود.
حالات گوناگون زندگی تغییرش نداده بود . چه در داخل کشتی ، چه در دل دریا ، چه در دهان نهنگ ، چه در شکم نهنگ ، چه در ساحل نجات ...
سوال کننده دوازدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
سیزدهم
سائل سیزدهم برخاست و پرسید :
یا علی ، من سه سوال از محضر شما دارم ؛
1 . کدام کوه بود که یک بار از جای خود کوچ نمود ؟
2 . کدام درخت بود که صد سال راه سایه‌ی آن طول دارد ؟
3 . کدام درخت است که بدون آبیاری روییده شد ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . اما آن کوهی که یک بار از جای خود کوچ نمود ، کوه طور است که قرآن کریم می فرماید:
وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ ... (سوره مبارکه اعراف ، آیه شریفه 171)
2 . اما آن درختی که صد سال راه سایه او طول دارد ، درخت طوبی در بهشت است که در تمام قصرهای بهشت شاخه ای از آن آویزان است ، همانطوری که قرص آفتاب در تمامی خانه ها ، شعاع او می تابد.
3 . اما آن درختی که بدون آبیاری روییده شد ، درختی بود که برای یونس پیامبر رویانده شد که قرآن کریم می فرماید:
وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ (سوره مبارکه صافات، آیه شریفه 146)
سوال کننده سیزدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
چهاردهم
سائل چهاردهم برخاست و از امیرالمومنین پرسید:
یا علی ، ما در زندگی چگونه به جنگ با سختی ها برویم ؟
امیرالمومنین فرمود:
به مشکلات زندگی تان زمان بدهید تا با گذشت زمان ، مشکل برطرف شود.
شرایط بدتر را در نظر بگیرید تا تحمل آن شرایط موجود بر شما آسان شود.
دیگران را شاد کنید ، غم را از دل دیگران بربایید تا خداوند نیز غم را از دل شما برباید و مشکل شما را حل کند.
محرم رازی داشته باشید و مشکلات تان را با او در میان بگذارید تا تسکین پیدا کنید.
به نقطه های مثبت و زیبای زندگی خود بیاندیشید .
این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
پانزدهم
سائل پانزدهم برخاست و پرسید:
یا علی ، آن پدیده چه بود که زنده اش ، می آشامید و مرده اش هم می خورد ؟
امیرالمومنین فرمود : عصای موسی ؛
موقعی که شاخه ای بر روی درخت بود ، می آشامید و موقعی که عصا شد ، سحر ساحران را بلعید و خورد .
این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
شانزدهم
سائل بعدی از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید:
یا علی ، اول درختی که روی زمین روییده ، کدام درخت بود ؟
اول چشمه ای که روی زمین جاری شد ، کدام چشمه بود ؟
اول سنگی که بر روی زمین قرار گرفت ، کدام سنگ بود ؟
امیرالمومنین فرمود:
اول درخت ، خرما بود که حضرت آدم آن را با خود از بهشت به زمین آورد و آن را کاشت و تمام خرماهای عالم از آن اول درخت عالم پدید آمد.
اما اول چشمه ای که بر روی زمین جاری شد ، آب حیات بود که هرکس آن را بیاشامد ، زنده خواهد ماند ، چنانکه خضر پیامبر آن را نوشید و زنده باقی ماند.
و اول سنگی که بر روی زمین قرار گرفت ، سنگ حجرالاسود بود که حضرت آدم آن را از بهشت به دنیا آورد و بر آن زاویه‌ی خانه‌ی کعبه نصب کرد ، ابتدا از برف سفیدتر بود ، بعد در اثر حسرت دست زدن کفار و مشرکین به آن ، سیاه شد . (لذا به آن می گویند حجرالاسود ، سنگ سیاه)
سوال کننده شانزدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
هفدهم
سائل هفدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید :
یا علی ، زهد را در یک جمله برای من تعریف کن .
امیرالمومنین فرمود : خدا در یک جمله‌ی قرآن زهد را به زیبایی تعریف فرمود :
لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ (سوره مبارکه حدید ، آیه شریفه 23)
زاهد کسی ست که آنچه از خوشی های زندگی نصیب او می شود ، خود را نبازد و آنچه از ناخوشی ها نصیب او می شود ، به ناله و زاری نیفتد .
این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
هجدهم
سائل بعدی برخاست و پرسید:
یا علی ، کدام عبادت است که هم انجام دادن آن عقوبت دارد و هم ترک آن ؟
امیرالمومنین فرمود : نماز خواندن انسان مست ، انجام این نماز عقوبت دارد چون در حالت مستی نماز گزاشت ، ترک آن هم عقوبت دارد چون نماز را ترک نموده است .
سوال کننده هجدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
نوزدهم
سائل نوزدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید :
یا علی ، تفاوت انسان با سایر موجودات در چیست ؟
امیرالمومنین فرمود : انسان تنها موجودی‌ست که در زمین زندگی می‌کند ولی موجودی آسمانی‌ست . ( ماهیتی آسمانی دارد )
توضیح بیشتر :
انسان درخت واژگونه‌ایست که ریشه در آسمان دارد ... وَفِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ
اکنون که سخن به اینجا رسید ، یقین دارم که تو اهل دلی و اگر نبودی ، در میان صفحات اوّل ، نوشتارم را رها می‌کردی . امید که اگر جرقه ای در نهادت زده شد ، با آن آتشی برافروزی ، که همه‌ی عمر تو را جزء گرم روانِ کوی دوست قرار دهد .
سخن شمع به پروانه دلی باید گفت
کاین حدیثی ست که با سوختگان در گیرد
منبع:سایت بیداری اندیشه
 یا علی (ع)
 
__._,_._






--

:علامه طباطبايی (ره)فرمودند
وقتی مشکلات به شما هجوم آورد ، سیل راه بیندازید که همشو ببره
با تعجب مي پرسند چطوری؟
می فرمایند با صلوات بر محمد و آل محمد
 
التماس دعا
یا علي مدد
ایام عزت مستدام

 



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392